روز نوشته های ف.درستکار

اینجا آینه ی پرتوهاست

روز نوشته های ف.درستکار

اینجا آینه ی پرتوهاست

از یاد رفته

سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۹ ق.ظ

امروز بعدازظهر که داشتم برمیگشتم خونه ضعف شدیدی بهم غلبه کرده بود اینقدر توان کنترل پاهام رو نداشتم و قدم هامو محکم نگه داشته بودم که زمین نخورم 

علاوه بر اون تشنه ام شده بود و حتی توان اینکه بتونم وایسم آب معدنی بخرم رو نداشتم فقط میومدم ‌که مسیر تموم شه 

وقتی رسیدم خونه کولر روشن بود رسیدم دم در باد خنکش رو از لای در حس کردم و حس لذت بخشی بود اول از همه دستامو شستم لیوان شخصیم رو برداشتم چنتا لیوان خنک آب خوردم 

شدت ضعفم از استراحت نکردن بود یکم که استراحت کردم حال سر جاش اومد

و خداروشکر کردم که یه سقفی بالا سرم هست و میدونم دارمش که هر موقع از همه جا خسته بودم بدوم بیام سمت خونه 

اما اینو امروز فهمیدم که تاحالا شکر نکرده بودم بخاطر داشتن محلی که بتونه حالم رو سر جاش بیاره وقتی حالم خوب نیست 

بنظرم باید فکر کنم خیلی چیزای دیگه هست که هیچ وقت شکرش بجا نیوردم🙅‍♀️

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۱۴
فرزانه درستکار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی